نویسنده

علی اسدی
Ali Asadiحجت الاسلام علی اسدی فارغ التحصیل حوزه علمیه قم و دارای کارشناسی ارشد جامعه شناسی؛ مسئول و از مدرسین مدرسه سها میباشند.
خدای تاریخی یا وجود مطلق؟ نقدی بر قرائتهایدگری از دین

سرفصل مباحث
خدای تاریخی یا وجود مطلق؟ نقدی بر قرائتهایدگری از دین
نقد مدرنیته و تفسیر تاریخی انسان در اندیشههایدگر
در سنت مدرنیته، هر آن چیزی که تو را محدود میکند، باید مقابلش ایستاد. وقتی شما ملاک معرفتیات را از دست دادید و انسان را —به تبع هایدگر— تاریخی تفسیر کردید، فکر نکن که آن ساحت وجودی پررنگ خواهد شد. آن چیزی که پررنگ خواهد شد، ساحتی است که تو از آن به عنوان «نیهیلیسم» یاد میکردی و از آن میترسیدی؛ چون او دیگر دوست ندارد. میگوید: «من دوست دارم نقاشیای بکشم که کاملاً بیمعنی است. چه کسی گفته که در نقاشیام رنگها باید معنی داشته باشد؟» او هیچ محدودیتی را نمیپذیرد، حتی اینکه این «من» را محدود کند که بگویم میخواهم [دائم] وضعیتام عوض شود. با این هم مخالف است و خودش را میکشد.
وقتی برای شما چنین فضایی حاکم است، فکر نکنید که جامعۀ ایرانی را دارید به سمت خوبی میبرید و به اسم حزبالله، ما را به آن سمت میبرید (تاریخیت فهم!). من فعلاً ارزیابی معرفتی نمیکنم، میخواهم ارزیابی اجتماعی کنم. دقیقاً این، به قهقرا بردن دین است؛ چون هایدگر ساحت دین را ساحت وجودی میداند، بعد آن را به موجودی که «دازاین» باشد، ارتباط میدهد.
پرسش از وجود و محدودیتهای شناخت انسان
موجود انسان، پرسشگر از وجود است. چه کسی از وجود میپرسد؟ سؤالکننده چه کسی است؟ انسان. انسانی که خودش شمهای از وجود است. بعد این انسانی که خودش شمهای از وجود است، معمولاً نمیتواند از وجود بپرسد؛ چون میخواهد ساحتهای خارج از خود انسان را بر انسان تحمیل کند. میگوید: «من چطور بیرون را میشناسم؟» ساحتهای خارجی بر اساس علت و معلول است، مقولات است که کم و کیف و اینهاست؛ مثلاً رنگ، اندازه، وزن و اینهاست که ما خارج را بر اساس اینها میشناسیم. بعد میخواهیم انسان را بر اساس همین بشناسیم و هیچوقت نمیتوانیم انسان را بشناسیم؛ چون انسان تنها موجودی است که مقولی نیست! بقیه موجودات مقولی هستند، ولی انسان به مقولاتی مثل وزن، کم و کیف و اینها درنمیآید. لذا شما نگویید انسان یک جنسی دارد، یک فصلی. اگر انسان به مقوله درنیاید، انسان را در وضعیت «اگزیستانس» میتوانیم بشناسیم؛ یعنی حال وجودی درونی. وقتی به درون خودت میروی و وقتی در درون خودت با ساحت وجود ارتباط میگیری، این تنها راه شناخت است؛ یعنی حضور!
حضور بهعنوان تنها راه شناخت و نفی مفاهیم
وقتی شما تنها راه شناخت را حضور دانستید و همۀ مفاهیم را غربزدگی دانستید، آنوقت اتفاقی که میافتد [این است که] هر نوع ادارۀ جامعه که بخواهد شما را به ساحت حضور برساند، هم غربزدگی است. یعنی اینها با هر حکومتی که بیاید، مشکل دارند؛ چون آنها مفهومزده هستند.
ببینید، دارد جامعه را تبیین قدرت میکند. میگوید: «این مجلس —اینها همهاش مفهوم هست— این دولت، این مردم.» مردم را، دولت را، همهچیز را از ساحت وجودی خارج میکند و ساحت تحمیلی به انسان بار میکند. میگوید: «تو باید با این مفاهیمی که من به تو میدهم فکر کنی.» وقتی بدین شکل شد، هیچ حکومتی معنای واقعیاش را ندارد. لذا یکی از بزرگان اینها اخیراً اعلام کرد که: «من اصلاً نمیدانم که اسلامیسازی علوم یعنی چه؟!» چون اینها قرائت حضوری از اسلام دارند، حتی میگویند: «قرآن را با هرمنوتیک حضور بفهم.»
هرمنوتیک حضور و نفی حکومت
با هرمنوتیک حضور که بفهمیم، از درون آن حکومت بیرون نمیآید. خیلی افتضاح میشود. الان به آن ساحتها نمیخواهم ورود کنم. میگوید: «ببین، کل قرآن یعنی حضور در محضر آن موجود متعالی!»
سؤال سر این است که: حضور در محضر آن موجود متعالی که شما میگویید کل مفهوم قرآن است و بعد میگویید بقیهاش پوسته است، اگر شما به این حوزه کشیده شوید، هر آن چیزی که در قرآن از تبلیغ دین گفته شده (انبیاء)، آیا تبلیغ دین مفهومی بوده یا غیرمفهومی؟ خب، اینها طبیعتاً مجبورند بگویند غیرمفهومی! پس حکومتی که بعضی از آنها کردند، چه میشود؟ ساختارسازیهایی که کردند، چه میشود؟ من اعتقاد دارم نسخۀ هایدگری صوفیه است، بلکه این دیدگاه بدتر از آن است. و اگر ما ملتزم به این دیدگاه شویم، سؤال از هایدگر میکنیم: «آیا تو با غیر از مفاهیم، اینها را به ما توضیح دادید؟!»
هایدگر و تناقض در نفی مفاهیم
اصلاً سؤال این است که شما چرا کتاب مینویسید؟ این کارهایی که میکنید، یعنی چه؟ خودتان از ساحت مفهوم خارج شدید یا دارید با مفاهیم حرف میزنید؟! هایدگر در آخر عمر خود اعترافی میکند، میگوید: «نمیشود کاملاً از مفهوم جدا شد.»سؤال این است که شما که نمیتوانید از مفهوم جدا شوید و از طرفی هم فهمتان همیشه تاریخی است، همان وجود را هم تاریخی تفسیر میکنید (یک خدای تاریخی به ما تحویل میدهند). خواهش میکنم دقت کنید! اینهایی که وجود، وجود میگویند، فکر نکنید همانی است که در فلسفۀ اسلامی گفته شده. اتفاقاً خدا، خدایی است که تاریخیت دارد؛ یعنی حضور را هم تاریخی بفهمید.