اجتهاد تشکیلاتی و علوم انسانی
اجتهاد گروهی در علوم انسانی، با تکیه بر مبانی مشترک و همکاری میان پژوهشگران، راهکاری ضروری برای پیشرفت علمی است. از آنجا که بسیاری از رشتههای علوم انسانی ماهیت بینرشتهای دارند، پژوهشهای فردی ناکارآمد بوده و تنها با تقسیم کار و تعامل علمی میتوان از دوبارهکاری جلوگیری کرد و سرعت تحقیق را افزایش داد. با توجه به فاصلهٔ علمی با غرب، این روش نه یک انتخاب، بلکه تکلیفی اجتنابناپذیر است. در این مدل، هر محقق در حوزهٔ تخصص خود فعالیت میکند و با همافزایی دانش، خروجی پژوهشها بهصورت یکپارچه و کارآمد ارائه میشود
انقلاب کوپرنیکی و مسئله معرفت
پس از دوآلیسم دکارتی که ذهن و عین را از هم جدا کرد، راسیونالیسم شکل گرفت و معرفت را حاصل تعامل سوژه و ابژه دانست. کانت با انقلاب کپرنیکی خود، این ایده را دگرگون کرد و نشان داد که ذهن، واقعیت را از طریق مقولات پیشین (مانند مکان و زمان) میسازد، نه اینکه صرفاً آن را بازتاب دهد. بهعقیدهی او، ما هرگز بهخودِ واقعیت (نومن) دسترسی نداریم، بلکه تنها پدیدهها (فنومن) را از طریق چارچوبهای ذهنیمان درک میکنیم. بنابراین، پرسش از «مطابقت ذهن با واقعیت» بیمعناست، چون ذهن همواره جهان را با مفاهیم خود شکل میدهد. کانت بهجای این پرسش، به بررسی ماهیت خودِ معرفت پرداخت و فلسفه را از بحث دربارهی تطابق ذهن و عین، به سوی تحلیل شرایط امکان معرفت سوق داد.
بایسته های فلسفه آموزی در روزگار ما 1
پرسش اساسی در مدل این مدل آموزشی اینجاست که در این مدل ، جایگاه انسان کجاست؟ آیا میتوان مخاطب چنین نظامی را «صاحبفهم» دانست؟ نهتنها در فلسفه، که در کلیت این سیستم، علم چه جایگاهی دارد؟ آیا صرف حضور فیزیکی در کلاسهای ازپیشتعیینشده، میتواند به کسی عنوان «عالم» بدهد؟
دورهای آموزشی
- اخلاق و عرفان (4)
- تقریرات (0)
- جریان شناسی (1)
- درس گفتار (4)
- درس گفتار اصول فقه (1)
- درس گفتار فلسفه (1)
- درس گفتار فلسفه علوم انسانی (0)
- درس گفتار منطق (2)
- دسته بندی نشده (0)
- سخنرانی ها (6)
- عکس نوشته (0)
- علوم اجتماعی (1)
- فلسفه غرب (0)
- مقالات (0)
- مکتوبات (13)
- منتخب سردبیر (9)
- یادداشت ها (13)